مشاوره خانواده

ساخت وبلاگ

شش ماه با دختری آشنا هستم. از لحاظ سن و سال، تحصیلات، قد و قیافه ،جایگاه اجتماعی، و ارتباط عاطفی سازگاری زیادی داریم. اما مشکلاتی در خانواده اش دارد که اوایل رابطه با صداقت عنوان کرد از جمله فقدان پدر، طلاق خواهر و اعتیاد گذشته برادر. الان که به مرحله خواسگاری رسیدیم دو دل شدم. در مورد خونواده ش تحقیق کردم مشکلی نداشتند اما مطمین نیستم برادرش ترک کرده و از زندگی خواهر دومش هم بوی جدایی میاد. در مورد آینده ام با این خانواده نگرانم. لطفا راهنمایی کنید.

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 156 تاريخ : جمعه 31 ارديبهشت 1395 ساعت: 19:03

با سلام
من دختری 23ساله ام که دوره راهنمایی مورد تجاوز از سوی برادر خود قرار گرفته ام و پرده بکارت خود را از دست داده ام .نمیدانم باید این موضوع را با خواستگار هایم در میان بگذارم یه نه؟
اگر نه چگونه مطمئن شوم که او با این موضوع کنار می آید یانه؟

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 189 تاريخ : جمعه 31 ارديبهشت 1395 ساعت: 5:47

با سلام،
بنده آقایی 29 ساله هستم و همسرم 27 سالشون هست. ما قبل از ازدواج به مدت 4 سال با هم دوست بودیم و وقتی تصمیم به خروج از کشور برای تحصیل گرفتم، با وجود اینکه امکانات و بودجه کافی برای ازدواج نداشتم به خاطر اینکه همسرم اذیت نشه تصمیم گرفتم قبل از خروج از کشور ازدواج کنم با ایشون و منتظر شم که بعد از یه مدت 2 تا 3 ماهه به من بپیونده تا هم من تو این چند وقت مقداری پول جمع کنم و ایشون هم همچنان از پدرشون کمک مالی بگیرن و به من بپویندن که پایه زندگی رو بذاریم. صحبت این بود که مخارج نامزدی حذف بشه، مخارج عروسی نصف بشه و هر خرجی اعم از جهیزیه و مخارج باقی مونده عروسی به عنوان کمک خرج به ما داده بشه. اما به محض ورود به پروسه عروسی و یک ماه بعدش خارج شدن من از کشور کل صحبتها عوض شد و از من گله مند شدن و منو آدم بی مسئولیت خطاب کردن. هیچ کمک مالی انجام نشد بعد از عروسی و کاملا به صورت جدی رابطه خانوادش با خوانواده من قطع شد. الان بعد از چندین ماه که ایشون به من پیوسته من فکر میکردم که مشکل با مرور زمان حل میشه تا از طریقی صحبتهای همسرم با یکی از دوستانش در زمانی که هنوز به من ملحق نشده بود رو دیدم که درش با زبانی به شدت تند نسبت به منو خانوادم صحبت کرده بود و الفاظی به کار برده بود که هر وقت یادش میفتم از تمامی مشکلاتی که به خودم تحمیل کردم تو این مدت پشیمون میشم. حتی پول پرواز از ایران به اینجا رو هم انتظار داشته مادر من (پدرم سالهاست فوت شده) متقبل بشه و چون اینکارو نکرده بود ایشون رو بی شعور خطاب کرده بود. به طور کلی ایشون از لحظه عقد به بعد من رو مسئول تمام مخارج خودش میدونه و هیچ گونه فعالیت مالی نداره و هیچ کمکی از خونواده اش برای زندگی نمیشه. البته من میدونم به صورت سنتی این مسئولیت متوجه مرد خانه هست اما ایشون و خونوادشون از ابتدا در جریان شرایط من به عنوان یه دانشجو بودن و من کاملا ذکر کردم که فقط در صورت گرفتن کمک و تلاش هردومونه که میتونیم تشکیل زندگی بدیم در غیر اینصورت فعلا تا زمانی که من شغل ثابت نداشته باشم نمیشه ولی تمامی این صحبتها رو در اون بازه قبول کردن ولی الان هیچکدومش یادشون نیست. البته من در مورد مطلع شدنم از اون صحبتها هیچ حرفی نزدم.
از شما درخواست دارم تا راه درست رو بهم نشون بدید، اصلا درسته به روش بیارم یا فقط تلاش کنم فراموش کنم. من ایشون رو دوست دارم ولی برای راحت زندگی کردن نیاز دارم صداقت وجود داشته باشه و حرفهاشو مستقیم به من بگه نه به دوستی که اتفاقا منو هم به خوبی میشناسه.

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 156 تاريخ : پنجشنبه 30 ارديبهشت 1395 ساعت: 9:11

من یکساله که ازدواج کردم و دارای همسری شکاک هستم از زندگیم خیلی خسته شدم و هیچ حسی به زندگیم ندارم چون اصلا منطق نداره و هر کاری میکنم مورد محاکمه و شرب و شتم از همسرم قرار میگیرم .

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 157 تاريخ : چهارشنبه 29 ارديبهشت 1395 ساعت: 17:47

با سلام.و خسته نباشید خدمت شما
من ی سوالی داشتم.!امکان داره الت تناسلی رفته رفته به دلایلی کوچیک تر بشه ؟
من 19سالمه پنج سال خودارضایی میکردم..الان 7ماهه ترک کردم ولی اذیت میکشم از لحاظ جنسی
و احساس میکنم کم کم الت من کوچیک میشه..لطفا راهنمایی کنید..من فک میکنم وقتی حس جنسی میاد
از فشار و ازار جنسی الت کوچک تر میشه..مثل اینکه ی نفرو خفه میکنن
با عرض معذرت لطفا راهنماییم کنید

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 169 تاريخ : چهارشنبه 29 ارديبهشت 1395 ساعت: 14:21

حدود 12 سال از ازدواجم میگذره و دیگه کاسه صبرم لبریز شده و تحمل همسرم رو ندارم به جدایی فکر میکنم اما دو فرزند دارم و نمی دانم چکنم؟مشکلاتی که با همسرم دارم انقدر زیاده که باید لیست کنم:خیانت-فحاشی-تعصب های بی منطق-بدرفتاری با خانواده و…………………..چکنم؟

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 170 تاريخ : چهارشنبه 29 ارديبهشت 1395 ساعت: 14:21

سلام
من مدت 3 سال نامزد بودم با همسرم یک ماهیه که ازدواج کردیم اومدیم تو خونه خودمون ولی همسرم رفتارای مرمزی داره همیشه انگار بهم شک داره مشکوک نگام میکنه همیشه سوال میکنه کجا رفتی چیکار کردی حتی نمازتو خوندی اگه نخوندی جایی بودی هر شب با یکی از دوستاش میره بیرون دیشب بهش گفتم نرو باش باهم میوه و تخمه و چای بخوریم سرم داد زد که به بیرون رفتنم چیکار داری دوس دارم هر شب برم حتی دست روم بلند کرد شما میگین من چیکار کنم حتی الان میخواست بره سر کار درو قفل کرد بهش میگم من امتان دارم میگه امتحانت بهانسنت بخوا این رفتاراش داره سردم میکنه شما بگین من چیکارش کنم

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 162 تاريخ : چهارشنبه 29 ارديبهشت 1395 ساعت: 14:21

با سلام
آقایی 30 ساله هستم، 8 ماه هست که نامزد کردم ولی هنوز عقد نکردیم. تو این مدت به یه سری مشکلات برخوردم و از شما راهنمایی میخوام. در زیر سعی میکنم شرایط خودم و نامزدمو بطور کامل توضیح بدم:
مشخصات خودم: 30 ساله، کارشناس ارشد مهندسی صنایع، شاغل (ولی تو یه شهر دیگه، ماهی یه هفته میرم خونه، البته جمعه ها هم سعی میکنم برم)، درآمد خوب و نسبتاً بالا، تک پسر و فرزند بزرگ خانواده، 5 تا خواهر دارم که 3 تاشون ازدواج کردن، لاغر با چهره معمولی
مشخصات نامزدم: 20 ساله، دیپلم تجربی (پشت کنکور، ولی دو درس رو هنوز پاس نکردن)، فرزند دوم خانواده، یه خواهر که ازش بزگتره و ازدواج کرده ولی دامادشونم با خودشون زندگی میکنن، 2 برادر کوچکتر، لاغر با چهره زیبا
وضعیت مالی، فرهنگی و مذهبی دو خانواده تقریباً مشابه بوده و نسبت فامیلی نسبتاً دوری داریم. من قبلاً نامزدمو نمیشناختم فقط چندبار تو مراسمات مختلف دیده بودمش و ازش خوشم اومده بود و با پیشنهادی که خانواده و چند نفر دیگه دادن رفتم خواستگاری.
مشکل اصلی من اینه که نامزدم احساس و عاطفه ای نسبت به من داره، علیرغم اینکه من هرروز و بارها بهش ابراز احساسات میکنم ولی واکنشی از سمت ایشون نمیبینم (چه کلامی و چه رفتاری) و شده که بارها سر این موضوع که رفتار سردی با من داره باهاش بحث کردم. حتی مستقیم ازش پرسیدم که دوستم داری یا نه؟ که جواب داده نه دوستت ندارم ولی ازت بدم هم نمیاد. البته یه مدت بعد از شروع نامزدی بهم گفت که از کس دیگه ای خوشش میومده و به اصرار خانوادش برای ازدواج، از بین چندتا خواستگاری که داشته منو انتخاب کرده.
من سعی میکنم بهش محبت کنم (کلامی، رفتاری، هدیه، نوازش و …) ولی وقتی عکس العمل نامزدم رو میبینم خیلی بهم برمیخوره، افسرده میشم و باعث میشه بحثمون شه. ولی ایشون مدام میگه من کلاً اخلاقم اینجوریه و بهتر از این نمیتونم باشم. بحثامون تا جایی پیش رفته که من حتی پیشنهاد به هم زدن رابطه رو دادم که ایشون قبول نکردن و گفتن دیگه امکانش نیس و به قولاً اسمت روی من میمونه و نمیشه (شهر ما نسبتاً کوچیکه و این چیزا برای خیلیا مهمه). البته اینم بگم رابطمون نسبت به اوایل خیلی بهتر شده. در کل نسبت به موضوع عدم احساس و علاقه ایشون خیلی حساس شدم و ذهنم مدام درگیره.
حدود 2 هفته پیش با اصرار زیاد من رفت پیش مشاور ولی نتیجه خاصی حاصل نشد. ایشون خیلی مغرورن (خودشم اینو تأیید میکنه)، تو خیلی از زمینه ها با اینکه اطلاعات کمی داره خودشو یه جورایی عقل کل میدونه، مثلاً راجع به جلسه مشاوره میگه هرچی مشاور گفته رو از قبل میدونسته و بلد بوده.
از طرفی هم ایشون میگن مادرمن و خواهرهای مجردم زیاد تو کاراش دخالت میکنن، به همین خاطر اصرار داره از اول ازدواج مستقل باشیم. خانواده من هم عقیده دارن عروس باید از خانواده شوهرش حرف شنوی داشته باشه و زیاد بهشون احترام بذاره، در صورتی که فکر میکنن نامزدم زیاد اینجوری نیست و میگن بخاطر خواهر بزرگترشه که باهاشون زندگی میکنه. اینم بگم خودمم با استقلال از ابتدای زندگی کاملاً موافقم هرچند شاید برای پدر و مادرم سخت باشه (بخاطر تک پسر بودنم) و از نظر مالی هم شاید یه کم به مشکل بخورم.
مشکل دوم من اینه که تو جلسه خواستگاری باهاش شرط کردم که حتماً ادامه تحصیل بده و گفتم تحصیلات برام مهمه و ایشون هم استقبال کردن. کنکور آزمایشی ثبت نامش کردم، کتاب تست خریدم و … . ولی با گذشت 8 ماه و یادآوری های مکرر من هیچ جدیتی تو درس خوندن نداشته و درصدهای کنکورهای آزمایشیش در حد صفر و منفیه و این موضوع هم منو عذاب میده. برای همه کاری وقت و انرژی میذاره بجز درس خوندن.
با وجود این نگرانی هایی که گفتم، هم خانواده من، هم خانواده نامزدم و هم خود نامزدم اصرار دارن که همین تابستون عروسی کنیم و دارن به من فشار میارن چون میدونن از نظر مالی مشکل زیادی ندارم و میتونم عروسی بگیرم ولی من هنوز قبول نکردم.
من به نامزدم پیشنهاد دادم دو نفری با هم بریم پیش مشاور که به زور قبول کرده، ولی با توجه به شرایط کارم ممکنه تا یک ماه آینده فرصت نشه برگردم شهرمون و حضوری بریم مشاوره. پس از شما مشاور گرامی خواهش میکنم منو راهنمایی کنین. اگه اطلاعات دیگه ای هم نیاز هست بفرمایید تا توضیح بدم.
به نظرتون به این رابطه امیدی هست؟
آیا بعد از ازدواج زندگی ما پایدار میمونه؟
آیا با توجه به اینکه به من احساس نداره و قبلاً به کسی علاقه داشته، احتمال داره بعداً به من خیانت کنه؟ هرچند من تا حالا موردی ازش ندیدم و مطمئنم دختر نجیبیه.
آیا ادامه این رابطه منطقیه؟ یا تموم شه بهتره؟ ما هنوز عقد نکردیم ولی نامزدمو دوستش دارم.

ممنون که وقت گذاشتین و نوشته هامو خوندین. ببخشید خیلی طولانی شد، خواستم شرایطمو در حد امکان کامل توضیح بدم. منتظر راهنمایی ها و پیشنهاداتتون هستم.

خدانگهدار

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 155 تاريخ : چهارشنبه 29 ارديبهشت 1395 ساعت: 4:20

سلام نامزد من یه مدت هست دچار مشکل اعصاب شده بعد الان کاملا عوض شده همش میخواد تنها باشه میگه من تو رو اسیر کردم برو به زندگیت برس من نمیخوام ازدواج کنم من به درد تو نمیخورم حوصله کسیو ندارم تو خونه همش خوابه چیکار باید بکنم ؟

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 155 تاريخ : سه شنبه 28 ارديبهشت 1395 ساعت: 23:07

با سلام و عرض خسته نباشید
ترم آخر کارشناسی مهندسی برق قدرت از دانشگاه شاهد تهران هستم. به رشته تحصیلی فعلیم بی علاقه نیستم اما از مسائلی مثل دیدن دانشجوهای ارشد و دکتری که کاملا بی هدف توی دانشگاه درحال رفت و آمد هستن و تا سنین بالا سرگرم درس هستن اونم بی درآمد ،عذاب میکشم و فکر میکنم من هم آینده ای بهتر از اون ها نداشته باشم.
این وضعیت فقط توی دانشگاه ما نیست و خیلی از دوستان که توی شریف و تهران بقیه دانشگاه ها هم هستن همین وضعیت رو دارن و کلا از مسیری که اومدن پشیمون هستن. بعضی هاشون به تدریس خصوصی کشیده شدن وبیشترشون مثل من آینده نامعلومی دارن.ادامه دادن پژوهش هایی که هیچ راهی به صنعت نداره و درنتیجه هیچ درآمدی!از طرفی کار کردن هم احتیاج به پارتی و رابطه داره که خدا رو شکر من هیچ مدله با آدم با نفوذی آشنا نیستم.آدم بی مسئولیتی نیستم و هر لحظه نگران این هستم که نکنه در آینده شرمنده خونوادم بشم.
بااینکه هیچ علاقه ای به شروع از اول ندارم ولی برای کنکور تجربی نام نویسی وشروع به مطالعه کردم و تصمیم گرفتم از اول برای شاخه های علوم پزشکی کنکور بدم و این رو میدونم که اون ها حداقل میتونن احساس مفید بودن رو تو این رشته تجربه کنن.
ضمنا مطمئنم اگر با آمادگی که کنکور اول رو دادم باز هم شرکت کنم حتما دانشگاه آزاد (به دلیل یکبار استفاده از سهمیه روزانه نمیتونم سراسری برم) رشته دندون پزشکی میتونم قبول شم.
از طرفی هم نگران فشار شهریه بالای این رشته ها بر روی خانواده هستم و با وجود این شهریه ها تا 5 سال دیگه نمیتونم از خونواده برای ازدواج و … ،انتظار کمکی داشته باشم.واقعا گیر کردم نمیدونم به علاقه خودم که ادامه دادن برق و کار در این زمینه هست برسم یا بخاطر درآمد چند ده میلیونی دندان پزشکی تغییر رشته بدم. از طرفی هیچ اطمینانی ندارم توی رشته خودم به موفقیتی برسم معدل خیلی بالایی ندارم.
تصمیم گیری برام فوق العاده سخت شده و نمیدونم چیکار کنم. خواهش میکنم کمکم کنید.

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 143 تاريخ : سه شنبه 28 ارديبهشت 1395 ساعت: 23:07

سلام خسته نباشید.دختر کوچکی دارم که احساس میکنم اضطراب دارد .من خودم دچار بیمای اضطراب و پانیک هستم .دخترم هر موقع از خواب بلند میشه و میبینه کنارش نیستم جیغ میزنه و گریه میکنه . وقتی پیشش هستم بیشتر میخواد نزدیکش باشم و ازش دور نشم.البته شاغلم و صبح ها دخترم پیش مادرمه.به نظرتون این حالت دخترم طبیعیه ؟

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 155 تاريخ : سه شنبه 28 ارديبهشت 1395 ساعت: 15:15

سلام .خواهرم 18 سالشه .جدیدا متوجه شدم تو فضای مجازی با پسرهای زیادی چت میکنه و گاهی هم تلفنی باهاشون صحبت میکنه.چندین بار بهش گفتم کارت درست نیست و هیچ نفعی از این کار نمیبینی اما میگه میدونم فقط میخوام سرگرم باشم حوصلم سر میره .
اما اخیرا اتفاقی متوجه شدم چت س ک س ی هم انجام میده و عکسهای ناجور براش میفرستن خیلی غصه میخورم اگر پدر م بفهمه که دیگه هیچی . نمیدونم چطور باید کمکش کنم و بهش بفهمونم کارش اشتباست .خواستگارهای خوبی هم داره اما میگه دوست ندارم ازدواج کنم خواهشا راهنماییم کنین ممنونم

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 152 تاريخ : سه شنبه 28 ارديبهشت 1395 ساعت: 15:15

با سلام و خسته نباشید
خانم 35 ساله ای هستم و 7 ساله ازدواج کردم یه دختر 4 ساله دارم و شاغلم . و الان نزدیک چند ماه به همسرم مشکوک شدم چون واقعا کاراش باعث این بی اعتمادی شده حالا میخوام بگم ببینم من واقعا مشکل دارم که به کاراش بی اعتماد شدم یا هر کسی جای من بود همین فکرو میکرد. قبلا تو گوشی خودش یه نرم افزار بیتالک نصب کرده بود که هر موقع ،موقع کار کردن میرسیدم می بست میگفت چیز مهمی نیست تا اینکه متوجه شدم تو پستش نوشته دنبال یه نفر برای دوستی ام فقط رابطه دوستی ، که واقعا ناراحت شدم وقتی این موضوع رو گفتم چیزی نگفت و بعد متوجه شدم یه گوشی دیگه داره که تا حالا من متوجهش نبودم و پنهانی باهاش کار میکنه و هر موقع میبینه من میام سریع غایم میکنه و فکر میکنه متوجه نشدم تا اینکه کنجکاو شدم نگاه کردم دیدم اسم دو سه تا دختر توش است که باهاشون تلگرام و اس م اس داشتن ولی به روش نیاوردم که من دیدم چون واقعا نمی دونم چه عکس العملی باید نشون میدادم فقط بهش گفتم با این پنهون کارای که میکنی بی اعتماد شدم و چرا اینکارا رومیکنی دلیل کارات چیه که باز جواب قانع کننده نداشت و از اون موقع که متوجه بعضی کاراش شدم دیگه زیاد تمایل به نزدیکی هم نداشت با اینکه قبلا هر روز مایل به اینکارا بود ولی من هر روز تمایلی نشان نمی دادم چون خیلی چیزا رو رعایت نمی کرد(بهداشت، غسل، نزدیکی از پشت) و منو از هم چی زده کرده بود و هر چی هم میگفتم اصلا ارزش برا حرفام قائل نبود واصلا تو موردهای دیگه هم حرف گوش نمیکنه با اینکه من خیلی حرفاشو گوش میکنم بی احترامی نمی کنم براش ارزش قائلم ولی اون هیچ کدوم از اینا رو نداره حتی کل حقوقم هم در اختیارش ولی اصلا قدردان نیست بعضی موقعها میگم شاید به خاطر خوبیهای بیش از حد منه؟ واقعا میخوام راهنماییم کنید واقعا بی اعتمادی من بی مورد است ؟و واقعا چرا مردا چنین کارایی رو میکنن با اینکه تو زندگیشون کم ندارن واقعا برام خیلی جای سئواله؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خواهشا یه مشاوره در نزیکی انقلاب،کارگر جنوبی هم در صورت امکان میخوام ترجیحا خانم.

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 160 تاريخ : دوشنبه 27 ارديبهشت 1395 ساعت: 18:54

سلام من پسر 18 ساله ام و 5ساله که خودارضایی مکنم واز این کارمم ناراحتم و می خوام که ترک کنم .امسالم کنکور دارم نمی تونم فعالیت ورزشی داشته باشم اکثر اوقات هم توی خونه تنها ام میل جنسیم خیلی زیاده با توجه به این که تا کنکور چیزی نمونده خواستم راه نماییم کنین که […]

نوشته خود ارضایی و کنکور اولین بار در مشاوره خانواده پدیدار شد.

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 144 تاريخ : دوشنبه 27 ارديبهشت 1395 ساعت: 18:54

سلام من و همسرم حدود 6 ماهه که عقد کردیم. حدود 3 ماهه که ایشون شغل شون رو تغییر دادن، جایی که کار میکردن زمان حقوق دادنش اصلا مشخص نبود بخاطر همین ایشون تصمیم گرفتن کارشون رو عوض کنن تا با حقوق به موقع بتونن برای زندگی برنامه ریزی بکنن. اما الان مشکلی که هست اینه که کارشون مآموریته. یعنی سه چهار ماه تو یه شهر هستن بعد میرن یه شهر دیگه همینجوری تا 3-4 سال. ما شهریور عروسی میکنیم. سوال من اینه که بعد از عروسی من هم با ایشون برم یا تهران بمونم. اگر من باهاشون برم خونه با تمام امکانات تو هر شهری که باشه برامون فراهمه امکان این هم وجود داره که من هم بتونم کنار ایشون کار کنم تا حداقل سرم گرم باشه و یه درآمدی هم برای خودم داشته باشم (اینطوری چون بحث کرایه خونه و.. نداریم میتونیم سریعتر تو تهران خونه بخریم) اما خانوادم مخالف این موضوع هستن میگن حیفه که تو بخوای کارت رو از دست بدی. ریسکه. من تو سازمان بورس مشغول هستم و از لحاظ امنیت شغلی و حقوق و …. تأمین هستم برای همین خانواده میگن اگر یه روزی همسرت آینده شغلی اش تضمین شده نباشه حداقل تو سر کار میری خیلی از بیکاری همسرت ضربه به زندگی تون وارد نمیشه تا زمانی که همسرت هم کار مناسبی پیدا کنه. پدرم نظرش اینه که همسرم چون دو سه ماهه که محل کار جدیدشون قرارداد بستن ممکنه که این شغل دائمی نباشه (هر چند که همسرم در مورد امنیت شغلی کاملا مطمئنه). مسئله من الان دلتنگی و دوری از همسرمه. به جز مسئله دلتنگی من درست نمی بینم که زن و شوهر جدا از هم زندگی کنن. الان واقعا موندم تصمیم درست چیه. اگر بمونم تهران باید بعد از عروسی هم خونه پدرم زندگی کنم چون خونه گرفتن بی معنیه وقتی همسرم نیست تنها نمیشه تو خونه بمونم همسرم مشخص نیست بتونه یک ماه دو ماه یک بار بتونه بیاد تهران یا نه. پس فکر میکنم اجاره خونه دادن تو این شرایط بی معنی باشه.اگر بخوام از تهران برم هم کارم رو از دست میدم و هم این که فکر میکنم از این به بعد تمام سرگرمی هام در کنار همسرم باید باشه (این موضوع از نظر من بد نیست ولی خانواده و دوستان هم جای خودشون رو دارن) در هر صورت واقعا نمیدونم تصمیم درست چیه؟ باید تهران بمونم یا با همسرم برم؟ ممنون میشم راهنماییم کنین

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 151 تاريخ : دوشنبه 27 ارديبهشت 1395 ساعت: 16:50

باسلام واحترام.
من وهمسرم بخاطر مشكلات مادي واينكه ميگه تو آرزوهاي منو بر آورده نكردي و بعد از گذشت 14 سال زندگي مشترك الان ميگه دوست ندارم از هم يك هفته هستش جدا شديم.ما دوفرزند پسر داريم 3 و 11 ساله. بخاطر بچه هامون هنوز كسي از طلاق ما خبر نداره وهمچنان تو يه خونه مثل دو تا دوست بارعايت كامل مسائل شرعي حجاب و غيره زندگي ميكنيم. طبق توافق طلاق فقط اون هفته اي يكبار ميتونه بچه هارو ببينه.
ضمنا هر دوتامون مشكل اخلاقي و … نه قبلا داشتيم نه در حال حاضر كه بخاطر اون ازهم جدابشيم… در كل تومون خودمونو ميسوزونه بيرونمون مردم رو…
1 – آيا اين كار ما درسته در حال حاضر …؟
2 – آيا رسما همسرم بره خونه پدرش بهتره … ؟ پس بچه ها چي…
ممنون ميشم منو راهنمايي اساسي بكنيد…بارها به سرم زده كه بگم برو خونه بابات
ولي بخاطر بچه ها كوتاه اومدم…گفتم شايد بره دوري روش اثر بزاره و برگرده
درضمن خيلي مقرور و با اراده ويك شير زنه…

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 163 تاريخ : دوشنبه 27 ارديبهشت 1395 ساعت: 14:05

با سلام
بنده الان 7 سال هست که ازدواج کردم و حاصل ازدواج من و همسرم یک دختر ناز 3 ساله هستش ، من و همسرم(خانمم) خیلی همدیگرو دوست داریم
متاسفانه چند روزیه که به خاطر یک دیدار خانوادگی در یک جشن عروسی من دچار چالش بزرگی در زندگیم شدم که روحیه و روان من رو به شدت مورد تاثیر قرار داده
همسرم از لحاظ فرهنگی با من تفاوت داره با این حال من همیشه سعی کردم تلاش خودم رو انجام بدم تا خدای نکرده این تفاوت فرهنگی ضربه ای به زندگی من و همسرم نزنه
روابط دوستانه ای که همسرم هنگام دیدار با وابستگان خود داره متاسفانه روی من تاثیر منفی گذاشته
همسرم دارای 4 پسر دایی هست که 3 تای آنها کوچکتر خودش هستن و یکی از آنها همسن همسرم هست (4 ماه بزرگتر از همسرم)
همسرم طبق عادت بچگی و خانوادگی و فرهنگی که بزرگ شده وقتی اونها رو می بینه با اونها دست میده و برخی مواقع یکی از اونها که 10 سال از همسرم کوچکتره رو می بوسه! من ابتدا روی این موضوع یه خورده حساس شدم ولی طی سالیانی که با همسرم زندگی کردم و دیدارهایی که شاید سالی یک بار اتفاق می افتاد حساسیتم کمتر شد (البته به پاکی و نجابت همسرم اطمینان کامل دارم و می دونم این روابط بین کل اعضا خانواده همسرم هست)
مشکل از اونجا شروع شد که چند روز پیش مراسم ازدواج پسر دایی بزرگ همسرم بود که تقریباً همسن خودم هست (31 سال) و طبق عادتی که دارم گفتم همسرم هنگام تبریک گفتن به پسر دایش با اون دست میده و تبریک میگه و ما شب خیلی خوبی با هم خواهیم داشت
متاسفانه با دیدن یک صحنه که همیشه تو این چند روز تو ذهن من چرخیده زندگی من و روحیه من رو دچار چالشی کرده
وقتی همسرم پسر دایی بزرگ رو می بینه از شدت شوق و ذوق همدیگرو بغل می کنن و روی همرو شروع به بوسیدن می کنن
من تو خانواده ای بزرگ شدم که اصلاً بوسیدن که هیچ حتی دست دادن هم مرسوم نیست
حالا من موندم و ….

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 164 تاريخ : يکشنبه 26 ارديبهشت 1395 ساعت: 21:40

سلام من همسرم مشکل اعصاب داره الان نه دیگه پیش مشاور میره نه پیش روانپزشک میگه اگه قراره خوب بشم خودش خوب میشه همش میگه من تو رو اسیر خودم کردم عذاب وحدان دارم تو الاف من شدی من چی دارم آخه میگه همش بی حوصله هستم همش دوست داره تنها بشه بخوابه چیکار باید بکنم !

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 165 تاريخ : يکشنبه 26 ارديبهشت 1395 ساعت: 15:12

با سلام، اینجانب خانمی 29 ساله هستم به مدت دو سال است که عقد کردیم و حدودا 7 ماهه عروسی کرده ایم. الان احساس می کنم پشیمونم و همیشه تو این فکرم که اگر به دو سال پیش بر می گشتم هیچ وقت با این خانواده وصلت نمی کردم. تحصیلات اینجانب دانشجوی دکتری هستم و شوهرم فوق لیسانس. مسئله اینجاست که ایشان خلاف تصورات من مردسلالار و خانواده ای به شدت با افکار متفاوت من هست. ما دعوای بسیاری داشتیم و متاسفانه از یکجایی به بعد حرمت کتک زدن هم از ایشان برداشته شد و کار به کتک کاری هم می رسد و بدتر از همه این بود که پای خواهرش را به دعوای ما باز کرد و متاسفانه خواهرش نیز حرمت هیچ چیزی را نگه نداشت و در کمال بی ادبی و بی حرمتی من و خانواده ام را مورد توهین قرار داد. با وجود تمام تحصیلات عالی من، شخصیت آرام من، خانواده محجوب من، به خودش اجازه داد که تمام من وخانواده ام را زیر سوال ببرد و در مضان بی حرمتی قرار دهد. اکنون بی نهایت من دلشکسته و پشیمان از این ازدواج دلم می خواهد راهی پیدا کنم تا بتوانم از همه چیز فرار کنم. دلشوره و غم سنگینی بر من مستولی شده و تحمل همه چیزرا برایم سخت کرده است. چند روز دیگر امتحان جامع دارم و اصلا نمی توانم تمرکز بر دروس خود نمایم. خیلییییییییییییییی پشیمانم خییییلیی دنبال راهی برای آرامش یافتن می گردم لطفا مرا راهنمایی کنید. البته من هم ناگفته نماند زود عصبی می شوم و تحمل شنیدن و نادیده گرفتن حرف و ناشرا و بی حرمتی خصوصا به خانواده ام را ندارم. دنبال آرامش می گردم.

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 143 تاريخ : يکشنبه 26 ارديبهشت 1395 ساعت: 15:12

من دختریم که حدود یک سال پیش توی صفحه مجازی با پسری اشنا شدم ما اصلا باهم حرف نمیزدیم و اون پسر خیلی مذهبی بود با خدا و با ایمان بود شوخی می کرد ولی با دخترا سرو سنگین بود خب منم از یه خونواده ی مذهبی بودم و زیاد با پسرا دمخور نمیشدم بیشتر با دخترا هم صحبت میشدم خلاصه بعد از چندماه اعضای گروهمون توی مجازی از هم پاشید و فقط من و همون پسر موندیم خیییلی باهم صحبت میکردیم ولی خداشاهده که حرف بی ربط نمیزدیم اصلا راجع به دوستی و این چیزا حرف نمیزدیم چند روز بعدش ، اون پسر به مدت ده روز رفتن مسافرت بعد از اون ده روز که برگشتن گفتش که بهتره دیگه حرف نزنیم و اینجوری به هم وابسته میشیم و این درست نیست ،، درست میگفتم منم داشتم بهش وابسته میشدم اونم معلوم بود وابسته شده…موافقت کردم و اون صفحه مجازی رو پاک کردیم و دیگه حرف نزدیم ولی من دلم طاقت نمیاورد و هی نصب میکردم ببینم اومده یا نه دفعه سوم واسش یه چیزی نوشتم بعد از پنج روز دوباره نصب کردم و دیدم که جواب داده خیییلی خوشحال شدم به من گفت که وقتی که برگشتم گفتم اگه چیزی ننوشته بودید واقعنی دیگه برنمیگردم ادن پسر اهل مشهد بود و میگفت که سه شب پشت سرهم رفتم حرم تا شما از ذهنم بری ولی نشد بعد از یه مدت خیلی طولانی با مادرش و پدرش صحبت کرد ولی اونا گفته بودن که راضی نیستیم با اون دختر حرف بزنیم و اون پسر هم از ترس عاق شدن با هزارتا معذرت خواهی و و گریه و

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 151 تاريخ : شنبه 25 ارديبهشت 1395 ساعت: 16:38